سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

تخریب حرم ائمه بقیع

شاعر : مهدی نظری
نوع شعر : مرثیه
وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
قالب شعر : ترکیب بند

نا جوانمردان از اینجا صحن را برداشتند           کاش می گـفـتـند گـنـبد را چرا برداشتند

زائری آمـد کـنـار قــبـر آقـایـش نشست           با کـتـک او را ز قـبـر مجتبی برداشتند


خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است           خاک اینجا را هـمـه بهـر شفـا برداشتند

تا که خاک کـربلا هم مادری باشد کمی           از همیـن ها را برای کـربـلا بـرداشتـند

خواستند آثار جـرم شهر مخـفی تر شود           از میان نقـشه اسـم کـوچـه را برداشتند

آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد           تا که از قـبـر امـام شـیـعـه پـا برداشتند

یک مفاتیح الجنان آورده بودیم، ازچه رو           دو نگهـبـان آمدند از پیش ما بـرداشتند!

خاک اینجا بوی سیـلـی مـکـرر می دهد

بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد

آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود           گـنـبد و گـلدسته های با صفایی می شود

این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن           هرکـسی اینجا بیـاید مجـتـبـایی می شود

نقشه این صحن را باید که از زهرا گرفت           نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود

گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن           پرچـم سجـاد، دارد دل هوایی می شود!

حتم دارم ساخت و ساز حـرم های بقیع           از همان لحظه که آقـا تو میایی می شود

می رسد روزی که بادستان پرمهر شما           از رواق و صحن اینجا رونمایی می شود

آخرش من مطمئنم این گره وا می شـود

این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود

هرچه خواندم در بقیع از سینه عقده وا نشد           هرچه گشتم قـبـر زهـرا مادرم پیدا نشد

راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم           تا روم در پـیـش قـبـر مـادر سـقـا نـشـد

سربه دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی           هیچ یک از روضه هایم روضه زهرا نشد

کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست           بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وا نشد

ازهمان شب که علی تابوت را برشانه برد           زائـر زهـرا شـدن جـز نـیـمۀ شبهـا نشد

بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان           هیچ کس جز درد پهلو هـمـدم مولا نشد

زینبش می گفت من دیـدم میان شعـله ها           مـادرم افـتـاد پشت در و دیگـر پـا نـشد

سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت           هیچ جایی مثل دشت کـربـلا غوغا نشد

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید

هیـچ جـایـی بـر سر پـیـراهـنـی دعـوا نشد

نقد و بررسی

بیت زیر ایراد محتوایی دارد چرا که همین الان هم دارالشفاست و این امر به واسطه ی وجود ائمه است نه ساختمان



پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند                واقعاَ اینجاعجب دارالشفایی می شود